قرار قلب های ما به قلم نصیبه رمضانی
پارت هشتم
زمان ارسال : ۳۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
زن از نگاه همه شان با ترس دستهایش را بالا برد و گفت:
_همراه همسرمم.. ما بی خبر بودیم... فقط بهمون پیام دادن گفتن بریم اونجا.. در غیر اون صورت..
حرفش را خورد و همسرش را نگاه کرد که اوضاعش شبیه باقی فراخوانده های آن جمع بود.
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطمه
00وات؟؟ چخبر واقعا این ساره خانوم کیه ؟؟اون دشمن قدیمی کی بود باعث اخراج این ۵نفر شد چرا اسمی ازش نبردن 🤔🤔